(سرمیز)
خب داشم میگفتم تو روزنامه چیزی دیدم که باورتون نمیشه
من(سونیک!!!سونیک!!!)
سونیک (چیه چی شده)
من(مصاحبه با امی!!!اونم فردا شب!!)
یک پلک زدم دیدم سونیک رولوستره)
من(اون بالاچی کار میکنی
)
سونیک (یه وقت ایمی رو نیاری اینجا ها
)
من(نه بابا نمیارم
)
سونیک(اووووف خیالم راحت شد)
من(ببینم تو اصلا ایمی رو دوست داری
)
سونیک(کی....من.ن..نهه..باب.بابا...)
من(خیلی خوب باشه)
واز سر میز بلند شدم .
بعد با خودم گفتم(خر خودتی.هرکی ایجوری بگه که کسی رو دوست نداره یعنی دوست داره
) من لباس پوشیدم و رفتم برای خرید بلیط مصاحبه با ایمی اما شما دنبال من نیاین شما پیش سونیک بمونین ببینین چیکار میکنه
سونیک(حالا که این رفت من چیکار کنماها بزنم شبکه جم حریم سلطان ببینم.
-خرم بانو
-بله سرورم
-تواین فرد را کشته ای
-سلطانم چرا چنین میگویین
-جوابم را بده
من(سلام سونیک برگشتماین شبکه ها چیه نگاه میکنی
)
و تلویزیون رو خاموش کردم
سونیک (اهههههههههه
نمیشد یکم دیرتر میومدی)
قیافه من در اون لحظه(
)
اووووووه ساعت دوازده است الان پسرعموم میاد خونه
دینگ دینگ!!!
من(اومد)
اومد تو با سونیک سلام علیک کرد و درجا خوابید
سونیک تلویزیون رو باز روشن کرد اما روی مبل جلو تلویزیون خوابش برد خب حالا که همه خوابن منم بخوابم دیگه .باید فردا برم مصاحبه شب بخیر zzzzzzzzzzzzzzzzzzz... 
ادامه دارد...
نظرات شما عزیزان:
<-PollName->
آمار
وب سایت:
